جدول جو
جدول جو

معنی چم لوچ - جستجوی لغت در جدول جو

چم لوچ
(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: نام چشمه و مزرعه ای است متعلق به خزل و جزء خالصه که در شمال آران و در هفت فرسنگی مغرب شهر نهاوند واقع است. در آب این چشمه ماهی وجود دارد و آب چشمه داخل آب ماران شده در دوآب خزل وارد رود خانه گاماسب میشود. صحرای آران علف زار و مرتع خوبی دارد، و در آنجا شلتوک عمل می آید. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ)
دهی از دهستان چرداول بخش شیروان شهرستان ایلام که در 22 هزارگزی جنوب خاوری چرداول. کنار راه مالرو چرداول به شیروان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه چرداول. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
حکایت آواز دهان گاه خوردن چیزی لذیذ، ملچ ملچ، ملچ ملوچ، صدای دهان در هنگام خوردن، (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان دیکلیۀبخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 24هزارگزی جنوب هوراند و 6هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. کوهستانی، معتدل و دارای 280 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ قُ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 21 هزارگزی شمال باختری قروه و یک هزارگزی شمال راه شوسۀ قروه به سنندج واقعست. جلگه وسردسیر است و 250 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، لبنیات و قلمستان. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان، بافتن قالیچه، جاجیم و گلیم و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لَ)
عقاب. (از المرصع) ، مشهورترین شهر هر مملکت و هر اقلیم. (از المرصع). کرسی نشین. پایتخت
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ / لُو)
دو کودک که لوح مکتب دارند و کنار هم نشینند:
با آن پسران خردپیوند
هم لوح نشسته و خری چند...
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان که در 27 هزارگزی باختر سیردان و 13 هزارگزی راه عمومی سیردان به زنجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و گردو. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن جاجیم و گلیم و راهش مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: قریه ای است از قرای بلوک دشتی فارس. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان چغاپور شهرستان بوشهر که در 24 هزارگزی جنوب خورموج و در باختر رود هیرمند واقع است. جلگه و گرمسیر است و 103 تن سکنه دارد. آبش از چاه. محصولش غلات و خرما. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
دهی از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 66 هزارگزی باختر کوهدشت واقع است. جلگه و معتدل است و 96 تن سکنه دارد. آبش ازرود خانه صیمره. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان سیاه چادربافی و راهش اتومبیل رو است. ساکنان آبادی از طایفۀ میربیک بوده در چادر ساکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ لُ)
دهی از بخش ارکواز شهرستان ایلام که در 27 هزارگزی جنوب قلعه دره، کنار راه مالرو امامزاده نصرالدین واقع است. کوهستانی و معتدل است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی از دهستان به به جبک بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو که در 24 هزارگزی شمال خاوری سیه چشمه و 8 هزارگزی راه ارابه رو محمدآباد واقعاست. کوهستانی و سردسیر است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
افزاری باشد که آسیابانان سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (برهان) (آنندراج). دست افزاری که سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (ناظم الاطباء). چاکوچ و چکوچ. افزاری سرتیز و دسته دار که آسیابانان برای تیز کردن سنگ آسیا بکاربرند. و رجوع به چاکوچ و چکوچ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مولوچ
تصویر مولوچ
ملچ و مولوچ
فرهنگ لغت هوشیار
همرنگ، همگون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دم زدن ماهی در آب باله ی دم ماهی، گوسفند فربه و دمبه دار
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم وارفته و بی قواره
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت شانه، عضلات طرفین ستون فقرات
فرهنگ گویش مازندرانی